شبکه افق - 19 اسفند 1400

"جوان امروز" و آنچه باید بداند

میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان - دانشگاه صنعتی شریف

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز.

سعی می‌کنم زمان را البته به طور نابرابر به دو بخش تقسیم کنیم؛ راجع به تأثیر نوع تعریف اگاهی در تمدن‌سازی و اشاره‌ای به تاریخ تمدن با اعتراف کسانی که هیچ نوع سمپاتی با این تمدن به لحاظ اعتقادی نداشتند. منتهی وقتی که صحبت از ما و دیگران یا کلمه اعتراف و این قبیل پیش می‌آید ممکن است کسانی این‌گونه برداشت بکنند یا بطور طبیعی برداشت بشود که در این سنخ بحث‌ها قرار است که اثبات بشود که اولاً مایی هستیم و دیگرانی و بشریت به خوب و بد تقسیم بشود آن وقت ما حتماً خوب‌های آن‌ها هستیم و بقیه هم بد هستند! و بعد کل بحث به این سمت پیش برود که ما خوبیم آن‌ها بدند! بقیه بدند. این اولین سوء تفاهمی است که گاهی ممکن است پیش بیاید در بحث‌های تمدنی و تاریخ تمدن بخصوص بحث می‌شود و این که یک کسانی به استخوان پدران‌شان فخر می‌فروشند و پز می‌دهند تا ضعف‌های یکی دو قرن اخیر و ضعف‌هی معاصرشان را توجیه و ماست‌مالی کنند مثل کسانی که دچار فلاکت شدند و عقب افتادند و برای این که بیش از اندازه تحقیر نمی‌شوند می‌گویند من آنم که پدرانم فلان بودند. من آنم که رستم جوانمرد بود. خب حالا پدران شما، تاریخ شما، تمدن شما، هرچه بوده، 7 قرن، 8 قرن، 6 قرن به اقتضائات مختلف در دو دوره مختلف پدران شما مهد تمدن جهانی علم و صنعت و تکنولوژی در همان حدی که بود و شروع تکنولوژی جدید بود مرکز قدرت، ثروت و علم جهان بودید خب بودید که بودید امروز چیستید؟ این اولین سوء تفاهمی که در این باب در بحث از تمدن و تاریخ تمدن پیش می‌آید باید به آن توجه کنیم. اگر یک ملتی بخواهد به گذشته خودش تکیه کند کار درستی کرده است اما اگر یک ملتی بخواهد به گذشته اتکاء‌ بکند کار بسیار غلطی کرده است. وقوف به گذشته برای حرکت به سمت آینده لازم است اما توقف در گذشته مانع از حرکت به سوی آینده است بنابراین وقوف به گذشته آری و توقف در گذشته هرگز. توقف در گذشته عین تحجر است. تحجر سکون است وقتی هم حرکت می‌کنی عین ارتجاع است یعنی حرکت به عقب. کسانی ممکن است فکر کنند بازگشت به تمدن اسلامی چون کلمه بازگشت در آن هست یک عودت بازگشت زمانی است یعنی عقربه‌های تاریخ را در جهت عکس چرخاندن. دنده عقب در تاریخ حرکت کردن. این بازگشت به گذشته و بازگشت به عزت مسلمین معنی‌اش این نیست این هم خطای دوم. پس سوء تفاهم اول این است که برداشت بشود و جهانی اندیشیدن نفی بشود و بر تعصب قومی، نژادی و تاریخی تکیه بشود و ندیدن تلاش‌های سایر بشریت و همه ارزش‌ها را برای خود پنداشتن. همین هنر نزد ایرانیان است و بس که نمی‌دانم معنی آن چیست! مگر به معنای خاص در موضوع خاصی اشاره باشد و الا کجا هنر نزد ایرانیان و بس. بعضی اوقات هم بعضی از بی‌هنری‌ها نزد ایرانیان است و بس. بخصوص در این دو – سه قرن اخیر. بنا و هدف این سنخ بحث‌ها تقسیم بشر به ما و دیگران نیست که ما خوب هستیم بقیه هم بد هستند. تقویت تعصب نیست. تقویت تحجر یا احیاناً ارتجاع یعنی بازگشت به عقب نیست، وقوف در گذشته نیست چون گاهی وقتی تاریخ تمدن در یک مواردی بازخوانی می‌شود فوری این گونه مفاهیم به ذهن می‌آید چون بعضی‌ها خواستند از این بازخوانی تاریخی یک چنین استفاده‌هایی را بکنند لااقل ما چنین هدفی نداریم من این هدف را معقول و درست نمی‌دانم. حتی دعوای غربی و شرقی کردن مسائل، شمالی جنوبی کردن مسائل، نژادی دیدن، جغرافیایی دیدن، تاریخی دیدن، هیچ کدام از این‌ها از منظر اسلامی اساساً مفهوم نیست و اعتباری ندارد هیچ کدام از این مقیاس‌ها، مقیاس برای تقسیم‌بندی تاریخ یا تقسیم بشریت نیست. در تفکر اسلامی انسان‌ها نه فقط بر اساس قومیت و نژاد و زبان و جنسیت و طبقه اقتصادی و موقعیت تاریخی و جغرافیایشان به هیچ وجه تقسیم‌بندی ارزشی نمی‌شوند و به نصّ قرآن و کلام الهی همه بشریت متعلّق به یک خانواده هستند همه فرزندان آدم و حوا و همه برادر و خواهر و ما یک خانواده بیش از 7 میلیاردی هستیم در همه تاریخ، انبیاء به کل بشر به عنوان عائله و خانواده خودشان نگاه کردند. نگاه ملی ناسیونالیستی قومی، طبقاتی، جنسیتی هیچ کدام از اینها نگاه اسلامی نیست درست است ما بخاطر یک سرود ملی یا پرچمی بلند می‌شویم و احترام می‌گذاریم و منافع آن‌جا برای ما اولویت پیدا می‌کند اما حتی در آن موارد هم ما این را در ذیل یک ارزش الهی یک ارزش انسانی باید قرار بدهیم تا توجیه منطقی و دینی ایدئولوژیک پیدا کند بحث عزت مثلاً. از مفاهیمی که در مورد آن گفتند هزینه بپردازید ارزش دارد کرامت شما، عزت شما، استقلال شما، به تعبیر قرآن نفی سبیل که دشمنان شما و دیگران نتوانند در بین شما نفوذ کنند و بر شما مسلط بشوند بله در این موارد. یا اگر به سرزمین شما حمله شد و دفاع کردند نه به خاطر خاک، خاک‌پرستی هم شرک است بخاطرخاک نیست ارزش انسان از ارزش خاک کمتر نیست که انسان فدای خاک بشود مگر این که بگویید دارید فدای یک ارزش بالاتری می‌شوید که این‌جا مصداق خارجی آن بحث دفاع از آب و خاک است خود بنده و امثال ما رفقایی که به جبهه و عملیات می‌رفتیم هیچ وقت در ذهن من و دوستان ما این نبود که ما داریم می‌رویم بخاطر این آب رودخانه یا این تپه کشته بشویم! یک انسان نه، بلکه هزار نفر جان‌شان را به خاطر تپه یا یک رودخانه بدهند؟ که بگوید اروند رود یا شط‌العرب بگوید؟ خیر، یک ارزش‌های بالاتر و یک ارزش‌های توحیدی است که می‌ارزد انسان فدای آنها بشود جان و مال و آبرو و وقتش را و همه چیزش را فدا کند آن ارزش‌ها، ارزش‌های توحیدی است آن تکامل الهی انسان است رشد است عدالت است حقوق بشر است حقوق متقابل بشر با تعریف الهی است نه تعریف مادی. این‌ها ارزش آن را دارد. دفاع از استقلال مردم است استقلال و شرف‌شان دفاع از عزت‌شان نباید تحقیر بشوند از کرامت الهی ملت باید دفاع کرد حالا این ممکن است یک وقت در عرصه جنگ و نظامی باشد یک وقت هم در عرصه فرهنگی است یک وقت هم در عرصه علمی و صنعتی و یک وقت هم در عرصه تولید و اقتصاد است. دقیقاً به همان دلیلی که در عرصه نظامی کسی جانش را می‌گذارد و توجیه دارد ما می‌گوییم برای هر فداکاری باید توجیه عقلانی داشته باشیم اما عقلانیت فراتر از مادیت است توجیه عقلانی لزوماً به معنای توجیه مادی نیست چرتکه‌اندازی نیست ولی عقلانی باید باشد. عقلانیت یعنی سود آن از ضرر آن بیشتر باشد سود و ضرر فقط سود و ضرر مادی نیست این تفاوت تفکر مادی و تفکر الهی است. این‌طوری نیست که او بگوید سود و ضرر خودت را محاسبه کن این می‌گوید نه عاشق و دیوانه باش سود و ضرر را حساب نکن. تفکر انبیاء می‌گوید سود و ضرر خودت و هم بشریت را همه را باید حساب کنی. اصلاً عقلانیت یعنی در عرصه عمل یعنی محاسبه سود و ضرر. عملی که سود آن از ضرر آن بیشتر است عقلانی است عملی که سود و ضرر آن مساوی است یا ضرر آن بیشتر است غیر عقلانی است حالا البته درجه غیر عقلانیت این دوتا هم با هم یکی نیست منتهی تفکر الهی و غیر الهی در این است که تعریف سودو ضرر چیست؟ در منطق مادی سود همین قدرت، ثروت، شهرت، ریاست است که کل سر و ته این‌ها 30- 40 سال جمع می‌شود و تمام می‌شود. در تفکر الهی سود و ضرر سعادت ابد است و سعادت ابد هم به اصلاح و عقلانی کردن اعتقادات و جهان‌بینی درست و هستی‌شناسی و انسان‌شناسی درست بستگی دارد به خداشناسی درست نه گرفتار خرافات و شرک و الحاد و کفر بودن. اصلاح و ارتقاء اخلاقیات شخصی و تنظیم رفتار فردی و اجتماعی. تمام این سه تا که می‌شود خُلق و فکر فعل. انسان یک موجود سه ضلعی است دین هم آموزه‌های سه ضلعی است. دین یعنی ترکیبی از سه دسته آموزه. یک بخشی راجع به اعتقادات است، یک بخشی راجع به اخلاق و ناظر به اخلاق است و یک بخشی هم ناظر به اعمال فردی و اجتماعی ماست. در همه ابعاد. اخلاق و رفتار سیاسی، اخلاق و رفتار اقتصادی، اخلاق و رفتار خانوادگی، اخلاق و رفتار اجتماعی و مدنی، اخلاق و رفتار جنسی. همه نیازها و استعدادهایی که در درون انسان است از این جهت اگر به سه شاخه تقسیم می‌شود هر سه دسته در یک راستا وقتی تعریف شد آن نگاه، نگاه توحیدی است و برای آن راستای واحد باید توجیه و توضیح منطقی و عقلانی داشت. این هم از این نکته که چرا ما به عنوان یک مسلمان جهانی می‌اندیشیم نه منطقی؛ و در عین حال چرا به ما می‌گویند ملت خودت را باش، کشور خودت را باش، وطن خودت را باش، مردم خودت را باش اگر جهانی می‌اندیشی؟ به همین دلایلی که گفتیم. به دلیل این که وقتی درست با دو چشم باز به واقعیت و صحنه نگاه می‌کنی آن وقت می‌بینی ملت‌هایی که به لحاظ اقتصادی، صنعتی، علمی قوی‌تر هستند بر ملت‌هایی که از این جهت ضعیف‌ترند مسلط می‌شوند و سوء استفاده می‌کنند و دارند می‌کنند با چشم‌مان داریم می‌بینیم تمام تاریخ را ورق بزن همین‌طور است به این دلیل است که به خود و دیگری تقسیم می‌شود و الا اگر همه بشریت شرق غرب از علم درست استفاده می‌کردند از تکنولوژی درست استفاده می‌کردند همه توحیدی، اخلاقی، برادر، حالا یک ملتی یک وقت جلوتر می‌افتد و یک ملت‌هایی عقب‌ترند آن‌هایی که جلوترند به آن‌های دیگر کمک کند به لحاظ علمی و عملی. و آن که عقب‌تر است بپذیرد و الگوپردازی کند باز جاها عوض می‌شود قرآن می‌فرماید ما دست به دست می‌کنیم. کدام آیه قرآن می‌فرماید که ما دست به دست می‌کنیم؟ «تلک الایام نداولها بین الناس» این روزهای شکوه و اوج و قدرت و ثروت ما بین بشریت «نداول» دست به دست می‌کنیم هر مقطعی از تاریخ یک ملت‌هایی از تاریخ می‌آیند و قوی‌تر می‌شوند و یک عده‌ای می‌آیند ضعیف‌تر می‌شوند دنباله‌رو می‌شوند برای آزمایش شماست. شما نگاه کنید در طول تاریخ چین و هند و شرق آسیا و غرب را و اروپای غربی و شرق اروپا و آسیای میانه و حتی آفریقا. در مقاطع مختلف تاریخ را می‌شود قطعه قطعه کرد هر قطعه‌ای پای چند قرن طول می‌کشد تمدن‌هایی یکی دو قرن حداقل، چون تمدن کمتر از یک قرن را نمی‌شود تمدن گفت بعضی‌ها تا 7 – 8 قرن مسلط بودند از جمله مثل خود تمدن اسلامی که هسته اولیه‌اش هم غالباً متفکران ایرانی بودند یک دوره‌ای باز یک ملتی ضعیف شده و ملت دیگر آمده و جلو افتاده است هر دو دسته ملت‌ها دارند آزمایش می‌شوند آن‌هایی که به لحاظ علم و قدرت تکنولوژی جلو می‌افتند آزمایش می‌شوند که از این قدرت و علم چطوری استفاده می‌کنند؟ آیا علیه بقیه بشریت، ثروتمندان خودشان علیه فقرایشان یا به نفع آن‌ها. آن ملت‌هایی هم که ضعیف‌تر و عقب افتاده هستند به هر دلیلی، آزمایش می‌شوند که در برابر قدرت مقابل چگونه آزمایش نشان می‌دهند؟ آیا تسلیم می‌شوند؟ ذلت نشان می‌دهند اجازه می‌دهند آن‌ها را استثمار کنند؟ اجازه می‌دهند تحقیرشان کنند یا از کرامت خودشان دفاع می‌کنند؟ مفت‌خورند؟ انگل‌اند؟ یا سعی می‌کنند تولید را از مصرف بیشتر کنند؟ ملت انگل ملتی است که مصرف او از تولید او بیشتر است ملتی که نمی‌تواند تمدن‌سازی کند. تمدن‌سازی از یک لحظه‌ای شروع می‌شود که یک ملتی ترجمه‌هایش از تولید علمش کمتر باشد. همان لحظه‌ای که یک ملت تصمیم می‌گیرد که من به جای این که مدام ترجمه کنم و بخوانم از این به بعد باید کم‌کم کاری کنم تولید کنم بقیه بیایند کارهای ما را ترجمه کنند و ببرند از این لحظه به بعد تمدن‌سازی شروع شده است البته مسیر سختی است. آن کسی که در عرصه اقتصاد وارداتش از صادراتش بیشتر است این تولیدکننده نیست. در عرصه اقتصاد واردات بیشتر است یا صادرات؟ این یک محک است. در عرصه علم و تکنولوژی ترجمه بیشتر می‌کنی یا تولید؟ یعنی منحنی ترجمه هرچه بیشتر پایین می‌آید منحنی تولید بالا برود یعنی تمدن‌سازی آغاز شده است آن‌هایی که تنبل هستند و وا می‌دهند می‌گویند تولید علم و تولید ثروت به زحمت آن نمی‌ارزد همین‌جوری بیشتر حال می‌کنیم این یک ملتی است که تصمیم گرفته وابسته و ذلیل بماند یعنی دوست دارد توی سرش بزنند! حالا اگر مناسبات جهان عادلانه بود باز خیلی مشکلی نبود قابل تحمل‌تر بود مناسبات عادلانه نیست دارید می‌بینید که آن کشورهایی که قدرت و علم‌شان، صنعت، تکنولوژی، رسانه، بیشتر می‌شود معمولاً سراغ ملت‌های دیگر می‌روند و آن‌ها را غارت می‌کنند و کشورهایشان را اشغال می‌کنند. غارت‌شان می‌کنند سعی می‌کنند حتی فرهنگ آن‌ها را عوض کنند لباس‌هایشان را عوض کنند، از طریق فیلم و هنر افکار و اخلاق بچه‌هایشان را عوض کنند زبان‌شان را بر آن‌ها تحمیل می‌کنند می‌گویند شما باید به زبان ما حرف بزنید لباس‌های ما را بپوشید به سبک ما حرف بزن، به سبک ما فکر کن، به سبک ما باید زندگی کنید خب این یعنی تحقیر. همه ملت‌ها و همه زبان‌ها مساوی‌اند چرا تو باید بیشتر بخوری و کمتر کار کنی؟ چرا بقیه ملت‌ها باید بیشتر کار کنند و تو بیشتر بخوری؟ عدالت جهانی کجاست؟ اخلاق جهانی کجاست؟ پس ما جهانی می‌اندیشیم به همین دلیل است که جهانی اندیشیدن و توحیدی اندیشیدن صف ما و دیگران تشکیل می‌شود با این که ما نمی‌خواهیم تشکیل بشود ولی تشکیل شده است از طرف آن‌ها تشکیل شده است. تو را غارت می‌کنند تهدید می‌کنند یک وقتی حالا اگر فرصت بشود من آن موارد را خواهم خواند یک وقتی تمدن اسلامی آقای قدرت و ثروت و نظامی‌گری در کل جهان شده است در مناطق مختلف بین 6 تا 8 قرن قدرت اول جهان شده است از همه جهات. از همه جای دنیا بلند می‌شدند می‌آمدند دانشگاه‌های اسلامی و ایرانی و عربی، از فیزیک و شیمی و ریاضیات و پزشکی و فضاشناسی و گیاه‌شناسی تا فقه و حقوق و فلسفه و الهیات، این‌جا می‌خواندند عرض کردم در قرن 13 و 14 دانشگاه سوربن استادی که می‌خواست یگوید این خیلی سرش می‌شود این رفته خارج برگشته این با عبا و عمامه سر کلاس می‌آمد. کسی که به سبک عبا و عمامه به سبک ایرانی و اسلامی لباس می‌پوشید توی دانشگاه‌ها و پاریس و لندن می‌آمد می‌گفتند این پروفسور درجه یک است سرو دست می‌شکستند که به او نزدیک بشوند. تمام کتاب‌های علمی، کتاب‌های مرجع، کتاب‌هایی که در تمام دانشگاه‌های این‌ها تدریس می‌شده همه ترجمه از عربی بوده است. ایرانی‌ها هم به عربی می‌نوشتند که زبان دین و زبان علم یکی بود. خب قرن‌ها این اتفاق افتاده است. شما ببینید بین مسلمان‌ها کسانی تخلف کردند اما شاکله اصلی تمدن اسلامی در آن دوران با این که از نظر ما اسلامی کامل هم حساب نمی‌شود اشکالات متعددی بر آن وارد است ولی در عین حال اینها خود مستشرقین می‌گویند هرجا ارتش‌ها می‌آمدند مسلمان‌ها می‌آمدند بعد از مدتی بعد ده سال، بیست سال، سی سال بعد که نگاه می‌کردی آبادتر از قبل بود. هرجا ارتش‌های صلیبی و اروپایی می‌رفتند طوری خراب می‌شد مثل مغول‌ها همواره خراب‌تر از قبل بود و گاهی تا 50 سال صد سال نمی‌شد آن را آباد کرد این تفاوت دوتا تمدن بود این‌ها وقتی مسلمان‌ها هرجا می‌رفتند فتح می‌شد یا مردم با این‌ها متحد می‌شدند بلافاصله دانشگاه‌ها ساخته می‌شد کتابخانه‌ها ساخته می‌شد بیمارستان‌ها ساخته می‌شد مسجد ساخته می‌شد کلیسا هم آزاد بود. آن‌ها وقتی می‌آمدند همه این‌ها را می‌سوزاندند و تخریب می‌کردند این تفاوت دو نوع تفکر بود. الآن هم شما ببینید، همین الآن عراق را ببین، افغانستان را ببین، جاهای مختلف را ببین چه کار می‌کنند؟ بنابراین این قدرت و علم دست به دست می‌شود ولی مسئولیت در هر دوره‌ای به عهده آن نسلی است که در آن لحظه در عرصه است و به عهده آن‌هاست. آن‌ها سرنوشت تاریخ ملت خودشان را می‌سازند که این ملت جزو ملت‌های ضعیف دسته 3 و 4 در دنیا باشد به لحاظ علم و صنعت و تکنولوژی و اقتدار فرهنگی و سیاسی و نظامی؛ ضعیف باشد که هر وقت هر قدرتی اراده می‌کند توی سر آن بزند کشورش را اشغال کند یا قوی باشد که هیچ کس جرأت نکند به او حمله کند. آن نسل در لحظه تصمیم می‌گیرد که ملت او از کدام دسته از این ملت‌ها باشد و الا اینها چرخشی است، قدرت، علم، ثروت، تمدن، چرخشی است هم تاریخ این را به ما می‌گوید و هم خداوند و قرآن این را به ما می‌گوید و هم داریم می‌بینیم. منتهی این که چرخشی است کسی به کسی نگفته که چه زمانی نوبت شماست هیچ کس نمی‌تواند بگوید الآن فعلاً نوبت ما نیست! همین قرآن می‌فرماید خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر خودشان اراده کنند که تغییر کنند. یعنی بنشینند بگویند خدایا اوضاع را تغییر بده خدا جواب تو را داده گفته تغییر کن تا تغییر بدهم. آدم باش تا کمکت کنم. خب ما چگونه تغییر کنیم؟ نظام آموزش و پژوهش ما باید تغییر کند. حوزه ما باید تغییر کند، دانشگاه ما باید تغییر کند، بازار ما باید تغییر کند، رسانه‌ها باید تغییر کنند، باید برنامه بریزیم و جدی عمل کنیم. صحبت از کینه و تعصب نیست. این یک نکته.

نکته بعدی؛ دوستان که جزو نخبگان و بنیاد نخبگان هستند گفتند، من یک چیزی به شما عرض کنم مسئولین و ادارات دولتی وظیفه‌شان است که به شما نخبه بگویند وظیفه‌شان است و باید هم هزینه کنندو حمایت کنند اما یک چیزی به شما بگویم. خودتان را لوس نکنید! یکی از مزخرف‌ترین کارها این است که کسی بگوید از اول همه به من نخبه می‌گویند من نخبه هستم! شروع کند ادا دربیاورد برای خودش برای خدا برای ملتش، برای خانواده‌اش، برای همسایه‌اش. فرض کن شما الکی نخبه‌اید! همین‌طور الکی فرض کن نخبه‌ای. نخبه بودن یعنی خداوند یک استعدادی را بیشتر به کسی دادن، در یک موقعیت خاصی قرار گرفتن به لحاظ تاریخی، خانوادگی، دانشگاهی و اجتماعی که آن استعداد بیشتر پرورش پیدا کرده است این‌ها طلبکاری می‌آورد یا بدهکاری؟ حضرت عباسی راست بگویید که بدهکاری، توی دل‌تان طلبکار نباشید. اگر توی دل‌تان از کسی طلبکار هستید آدم‌های بیخودی هستید هرچه هم می‌خواهی نخبه باش. در معیار خداوند انسان‌ها را تقسیم به نخبه و غیر نخبه نمی‌کنند بلکه به آدم و غیر آدم تقسیم می‌کنند. انسان و غیر انسان، تنها یک تقسیم‌بندی در قاموس الهی هست انسانی یا انسان نیستی؟ احساس مسئولیت در برابر خدا و خلق می‌کنی یا نمی‌کنی؟ می‌خواهی نخبه باش می‌خواهی نخبه نباش. نخبه بودن یعنی بدهکاری، اولاً در برابر خداوند که خدا یک ضریب هوشی به من بیشتری دادی، استعداد بیشتری دادی. دوم؛ بدهکاری در برابر خانواده و جامعه‌ات، در برابر شهدا شما بدهکارید طلبکار نیستید این را بدانید. یعنی هزاران هزار از بچه‌ها در سخت‌ترین شرایط که بعضی‌هایشان قطعاً جزو بهترین نخبگان بودند. این‌ها کشته شدند، گوش و دست و چشم‌شان را از دست دادند، بچه‌ها و پدران‌شان را از دست دادند، کمرش شکست، 25 سال روی تخت خوابید. شیمیایی شده و 30 سال است که نتوانسته یک بار درست تنفس کند. یعنی خواب می‌بیند که می‌شود درست تنفس کرد. شما فرض کنید هر بار که نفس می‌کشید با سوزش و خس خس همراه باشد 20 سال است این‌طوری زندگی کردند شما مدیون آن‌ها هستید. مثل هر چیز دیگری نخبه تقسیم می‌شود به دینی و سکولار. نخبه‌گی دینی آن است که در برابر خدا، و به خاطر خدا در برابر خلق احساس مسئولیت می‌کند. نخبه‌گی سکولار آن است که فکر می‌کند که یک کسی و یک چیزی است که همه به او بدهکارند! خانواده‌ام برای من چه کار کرد؟ حکومت برای من چه کار کرد؟ مردم برای من چه کار کردند؟ اصلاً خدا برای من چه کار کرد؟ تو کی هستی که همه باید برای تو کار کنند؟ تو باید برای همه کار کنی.

زمان جنگ یک عده‌ای نق می‌زدند و یک عده‌ای هم مدام به جبهه می‌رفتند و می‌جنگیدند و جالب است آن‌هایی که نمی‌رفتند بیشتر نق می‌زدند آن‌هایی که جبهه می‌رفتند هیچ وقت نق نمی‌زدند و همیشه احساس مسئولیت می‌کردند. طرف می‌رفت لت و پار می‌شد، از یک خانواده یکی می‌رفت جانباز می‌شد یکی مجروح می‌آمد یکی شهید می‌شد باز آن مجروح نمی‌گفت عجب وضعی است پایم درد می‌گیرد گران هم هست این بدبخت داشت زحمت می‌کشید و همیشه هم خودش را بدهکار می‌دانست و توی فامیل آن کسانی که یک بار هم پایشان به جبهه نرسید نه رفت و نه گذاشت بچه‌هایش بروند، می‌خواست سر خدا را کلاه بگذارد این از همه طلبکارتر بودند. من یک وقت یادم می‌آید که در یک عملیاتی مجروح بودم یکی از بستگان ما به عیادت من آمد من فهمیدم که این آمده به اسم عیادت سرکوفت بزند من با عصا بودم چشمانم درست نمی‌دید بعد گفت ای خدا تا کی این مسائل؟ گفتم آقاجان جبهه‌ها را من می‌روم تو می‌گویی تا کی؟ تو تا کی چه کار داری می‌کنی؟ تو پایت را روی پا انداختی و داری زندگی‌ات را می‌کنی! تو تا آخر عمرت. اگر کسی باید بگوید تا کی؟ من باید بگویم تا کی؟ جبهه‌اش را یکی دیگر می‌رود ناله‌اش را یکی دیگر می‌کند! همیشه در تاریخ همین‌طور است، الآنشم هم همین‌طور است.

ببینید نخبه‌گی استعداداً هم دو جور است مسلمانانه و کافرانه و مشرکانه. یعنی این اتفاقات به موازات هم می‌افتاد در دهه‌های اول، انقلاب و زمان جنگ. الآن هم می‌افتد. شهید شهرام را داشتیم موقعی که انقلاب شد در انگلیس در بهترین کالج‌ها و بعد هم در بهترین دانشگاه‌ها دارد درس می‌خواند جنگ می‌شود خانواده را رها می‌کند، خانواده‌شان هم خیلی مذهبی نبودند و با انقلاب هم موافق نبودند همه را رها کرده آمده توی منطقه. یک وقت او را دیدم نشناختم دومن ریش گذاشته است! آمده توی منطقه، در خطرناک‌ترین گردان‌ها و واحدهای عملیاتی، به هیچ کس هم نمی‌گوید که کیست؟ کنار یک برادر عمله و کارگر روستایی، او هم با همین اخلاص به جبهه آمده و کنار هم، با هم می‌گویند و می‌خندند. که وقتی گفتم اگر کسی جامعه‌شناسی جنگ ما را ببیند خدا افرادی را در این جبهه دور هم جمع کرد که به روال طبیعی در طول تاریخ محال بود دور هم جمع بشوند ولی این‌ها در یک خیمه با هم بودند. یک آدم این‌طوری نخبه داشتیم که ول کرد و به جبهه آمد، به حدی که بعضی‌ها شک کردند که چطور می‌شود این آن وضعیت را رها کند و به این‌جا بیاید، این یک کمی مشکوک است. یکی از دوستان ما که او هم بعداً شهید شد، شهید ابراهیمی می‌گفت فلانی این جاسوس است، این یک مشکلی دارد، - هر دویشان هم شهید شدند – می‌گفت این مشکل دارد. من گفتم از کجا معلوم؟ درست است غیر عادی است ولی ما نمی‌توانیم به خاطر غیر عادی بودن بگوییم او جاسوس است. یکی این آدم نخبه است که آن‌جا نیروی داوطلب برای یک مأموریت می‌خواستند او بلند می‌شود می‌گوید من می‌روم و شهید هم شد و جنازه‌اش هم نیامد. همان موقع بودند نخبه‌های این‌طوری. الآن هم داریم. طرف بلند می‌شود از خانواده مذهبی متدین، یک دخترخانمی از آشناهای دور، ‌پدر و مادر ایشان یکی آمریکایی است که این دخترخانم در آمریکا به دنیا آمد رشد کرد و بزرگ شد و بعد این دختر خانم به ایران آمد به هوای این که با یک خانواده متدین ازدواج کند با یک کسی ازدواج کرد که طرف توی شهر مذهبی خانواده هم ظاهراً همه متدین، ازدواج کردند حالا رفتند آمریکا، بعد این دختر می‌گوید پسر آمده این‌جا با رفقایش مشروب هم می‌خورد و به من می‌گوید جلوی رفقای من با حجاب نیا من خجالت می‌کشم و من باید یواشکی بروم توی اتاق نماز بخوانم! این هم یک نخبه این‌طوری. از این نخبه‌ها هم داریم. کسانی که آن موقع بلند شدند از بهترین موقعیت‌های مادی رها کردند آمدند به جهاد رفتند توی بیابان‌های خشک سیستان و بلوچستان و در کوه‌های پربرف خطرناک کردستان، این یک جور است، طرف اروپا و آمریکا را ول کرده آمد، یکی هم از همه طلبکار است. می‌خواهم بگویم ما این دو سنخ آدم را داریم اسم هر دویشان هم ظاهراً نخبه است. این اولی‌ها را زشت است اسم‌هایشان را ببرم یک آقای دکتری که همه هم توی این شهر او را می‌شناختند مریض رفته پیش او، برای مریض نسخه می‌نویسد بعد طرف می‌گوید من پول ندارم فقیرم، نسخه را می‌گوید بده، می‌گیرد و پاره می‌کند! نسخه را از او پس می‌گیرد و پاره می‌گیرد. یکی دیگر هم مثل همین آقای دکتر صراف در همین مشهد، شاگرد اول در دانشگاه‌های پاریس، آن زمان نه بعد از انقلاب، 45-40 سال پیش! رها می‌کند می‌رود توی همین مشهد مناطق پایین و محروم و جنوب که درمانگاه آیت‌الله بروجردی درست شده بود مجانی آن‌جا مشغول کار بشود. هزینه‌اش را از توی مطبش دربیاورد ولی آن‌جا مجانی باشد بعد دکترایی در همین شهر داشتیم که از مریض پولدار پول می‌گرفت و توی جامیزش می‌گرفت و مریض بعدی که فقیر بود نسخه می‌داد پول نسخه‌اش را به او می‌داد و مریض می‌رفت. خب این هم نخبه است، آن هم نخبه است. منتهی این نخبه آدم است و آن یکی نخبه حیوان است! نخبه هم به انسان و حیوان تقسیم می‌شود. شما جزو انسان‌ها هستید. همه چیز همین‌طور است. بنده آخوند و طلبه هستم، آخوند هم تقسیم به انسان و حیوان می‌شود. دانشگاهی هم به انسان و حیوان تقسیم می‌شود. مسئولین ما هم به انسان‌ها و حیوان‌ها تقسیم می‌شوند. ثروتمندان هم به انسان و حیوان تقسیم می‌شوند. تصمیم با خودمان است که چطور عمل کنیم.

این‌ها که می‌گوییم مدام خاطرات افراد به یادم می‌آید. حواس‌تان باشد این‌ها فعلاً مقدمه است! یک آقایی در همین شهر ما، برادر ایشان تعریف می‌کرد، ایشان زمان شاه، در یک رشته‌ای شاگرد اول شد، و کلاً در ایران شاگرد اول شاگرد اول‌ها بود فوری همان موقع او را خواستند و به آمریکا رفت و در بهترین بیمارستان‌های آمریکا در جهان آن بیمارستانها شناخته شده بود ایشان را خواستند. وقت آزاد. بعد اخوی ایشان می‌گفت همان موقع من رفتم او را آمریکا ببینم دیدم این‌قدر این را تحویل می‌گیرند همین‌طور که در کنفرانس نشسته دارد حرف می‌زند یک دختر خانم جوانی این طرف او نشسته و یکی هم آن طرف. این برایش پیپ درست می‌کند که ایشان همین‌طور که دارد کنفرانس می‌دهد پیپ او آماده باشد وقت صرف پیپ درست کردن نکند! این دارد پیپ آماده می‌کند دیگری هم همین‌طور تلفن دستش هست که اگر کسی کار فوری داشت به او بگوید! بعد می‌گفت من 10- 15 سال بعد دوباره به آمریکا رفتم ایشان را دیدم. دیدم یک آدم افسرده. گفتم چه کار می‌کنی؟ خانم و بچه‌هایت کو؟ گفت خانمم که یک روز توی خانه بودم دیدم یک مرد نرّه خری توی خانه آمد و اسم خانمم را برد گفت بگو فلانی بیاید، گفتم شما؟ گفت به توچه مگه فضولی؟ من با خانم تو کار دارم نه با تو. گفتم مگر این‌طوری است که کسی بیاید خانم من را بردارد ببرد؟ گفت ما با هم دوستیم قرار داریم. من یک مقدار مقاومت کردم، رفت شکایت کرد هم او و هم خانمم، پلیس آمد و دادگاه و... با من برخورد شد خانمم گفت تو شوهرمی معنی‌اش نیست که نباید با بقیه رابطه داشته باشم! هرکسی آزاد است. دادگاه حکم کرد کلاً اموال من نصف شد و هر چه تا آن موقع به دست آورده بودم نصفش را به او دادند و او هم با آن همان آقا رفت. یک روز هم دیدم یک کسی در خانه‌ام را زد و دست دخترم را گرفت و برد! دوتا دختر داشت. بعد می‌گفت چند سالی گذشت، من یک وقت، توی ماشین بودم سر چهارراه پشت چراغ ایستاده بودم ماشین کنار دستی را نگاه کردم دیدم زن سابقم هست، با یک آقای دیگری نشسته، یک علامتی داد به من گفت از دخترت خبر نداری؟ حالا نمی‌گوید دخترم! گفت از دخترت خبر نداری؟ گفتم نه، آن موقع یکی از دخترها با یک پسر دیگری رفت آن موقع دعوا شد ولی با آن پسر رفت، دیگر هم با من تماس نگرفته، دختر دیگرم هم پارسال پیارسال رفت دیگر نیامد! می‌گوید زنش به او گفت که دخترت را هفته پیش دیدم که کنار یک پمپ بنزین کنار خیابان افتاده بود داشت می‌مرد! گفتم خب چرا جمعش نکردی او دختر تو هم هست. گفت نه دختر تو بوده! من وقتی رفتم این‌ها دست تو بودند! نمی‌خواهم بگویم همه همین‌جوری هستند، می‌خواهم بگویم ببین این هم انتخابش را کرده، یکی پیپ دستش می‌داد و این اداها را هم درمی‌آورد. ایشان می‌گفت من بعد از یک مدتی که رفتم دیدم آدمی بدبخت‌تر از این توی عمرم ندیدم. به خاطر این که 10- 15 سال به اصطلاح کیف کند. 10- 15 سال پول بیشتری بگیرد و به او بگویند آقای فلانی! خانم فلانی! احترام بیشتر و پول بیشتر! آخرت که هیچی، این دنیایش را هم از دست داد. می‌گفت من آدمی بدبخت‌تر، بیچاره‌تر، افسرده‌تر از این ندیدم حتی آن گدایی که سر کوچه ما در شهر ما گدایی می‌کرد از این بانشاط‌تر بود. اگر کسی اهل دنیا این را بداند دنیا تضمین شده برای کسی نیست کلش هم تا آخر موقت است. طولانی‌ترین دنیا 20- 30 سال بعد از این که اگر کسی به اوج آن برسد 10- 20 سال دیگر هست آن هم با انواع مشکلاتی که با آن مخلوط می‌شود. اما خداوند وعده داده که اگر دنبال وظیفه‌تاان و دنبال آخرت باشید خداوند دنیای‌تان را هم تأمین می‌کند. در ثروت و قدرت و شهرت را هدف نگیر، ادای وظیفه در برابر خدا و خلق را هدف بگیر خدمت به محرومین را هدف بگیر، خدا قدرت و ثروت را هم تضمین می‌کند آن مقداری که به نفع توست! ولی اگر دنبال آن رفتی، آخرت و ابدیت را قطعاً از دست دادی، دنیایت هم تضمین قطعی ندارد ممکن است بیاید و ممکن است نیاید، تازه وقتی بیاید چقدر بماند و به چه قیمتی بیاید؟ چه را از دست بدهی و چه را به دست بیاوری؟ می‌خواهم بگویم حتی به لحاظ فردی چرتکه مادی بیندازید این‌طوری است.

اما به لحاظ تاریخی و تمدنی ما و شما بخصوص شماها که بعد از ما به دنیا آمدید در یک مقطعی به دنیا آمدید که منحنی تمدن غرب رو به پایین است و منحنی این طرف رو به بالاست، صد سال پیش این‌طور نبود. صد سال پیش اگر کسی به دنیا می‌آمد ایران در صد سال پیش در حضیض ذلت بود. اصلاً هیچ آینده‌ای برایش قابل تصور نبود. قرن 19 و اوایل قرن 20 غرب در اوج قدرت بود. این‌ها همان موقع زبان‌شان را زبان بین‌المللی کردند شما فکر نکن چون زبان این‌ها زبان علم است بین‌المللی شده است زبان قدرت بود که بین‌المللی شد چون از آمریکای لاتین تا آفریقا و تا آسیا مستعمره داشتند هرکس هرجا را گرفت آن ملت را مجبور کرد و گفت باید به زبان من حرف بزنید. می‌دانید که هرجا را فرانسوی‌ها اشغال کردند زبان رسمی زبان فرانسوی را اجباری کردند و گفتند این زبان علم است! هرجا را روس‌ها گرفتند زبان روسی را اجباری کردند. هرجا را هم انگلیسی‌ها گرفتند زبان انگلیسی اجباری شد. بحث زور بود. تعصب زبانی نیست و نداریم ولی بدانید چطوری می‌شود یک کسانی غالب بشوند و یک کسانی مغلوب. آن به لحاظ شخصی و این به لحاظ تمدنی. به لحاظ تمدنی الآن ایران و جهان اسلام عصر بیداری‌اش رسیده، مثل مرده‌ای که دوباره زنده شده و از خواب زمستانی بیدار شده و حرکت به سمت جلو و بالا آغاز شده است. شما خودتان بهتر از من در صحنه هستید و پیشرفت‌های علمی و صنعتی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، دارید می‌بینید رو به رشد هستیم و غرب این بحران اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی محصول دو قرن استکبار و فساد است که دارد خودش را نشان می‌دهد. بنابراین منحنی آ‌ن طرف رو به پایین است این‌ها قله‌شان را رد کردند. قله‌شان قرن 19 و 20 بود قله را رد کردند و دارند پایین می‌آیند. این ملت و این تمدن اسلامی به برکت امثال شماها اگر به وظیفه‌تان عمل کنید دارد بالا می‌رود. اگر درست عمل کنیم 50 سال دیگر، کمی بیشتر و کمتر در بعضی از عرصه‌ها جای ما عوض می‌شود یک ملت و ملت‌های دیگری به قله می‌آیند و یک عده پایین می‌آیند. منتهی آن موقع ما باید اسلامی عمل کنیم سوء استفاده از تکنولوژی و قدرت و علم علیه سایر ملت‌ها نه. خدمت به همه بشریت بدون تعصب. خب یکی این آقایی است که می‌گوید رفتم دیدم افسرده‌ترین فرد است.

یکی هم این شهید شهریاری است. یک آدم با زندگی ساده، و پشت پرده دارد کارهای عظیم به نفع ملتش و یک انقلاب علمی دارند ورق می‌زنند و آن‌هایی که صحبت از آزادی و رقابت علمی و جهان آزاد و جهان باز می‌زدند رسماً دارند به تو می‌گویند نمی‌گذاریم شما جلو بروید می‌آییم شما را می‌کشیم و آخرش ترور می‌کنیم. اول با تحریم بعد هم می‌آییم توی کوچه و توی خانه جلوی چشم دخترت تو را می‌کشیم. خب این‌ها یعنی یک تمدنی که رو به زوال است و ضعیف شده است واکنش عاقلانه و قوی نمی‌تواند نشان بدهد. بنابراین شما خیلی بازی نخورید که به شما نخبه می‌گویند! آن‌ها وظیفه‌شان است که به شما نخبه بگویند وظیفه‌شان است که به شما خدمت کنند و تلاش کنند. ولی شما هیچ وقت خودتان به خودتان نگویید من نخبه‌ام. یک بار اگر در ذهن‌تان آمد که بله ما نخبه‌ایم و یک کسان دیگری هستیم و همه به ما بدهکارند این‌ها شروع سقوط و بدبختی‌تان است. بلکه الآن باید به خودت بگویی این‌ها مسئولیت می‌آورد این‌ها تکلیف‌آور است حق اضافی برای کسی نمی‌آورد. آقا من شاگرد اول شدم، خیلی خب باریک‌الله مسئولیت شما بالاتر رفت.

یک اصل در فرهنگ اسلامی به شما می‌گویم – این اصل را گوش کنید – هرجا قدرت، ثروت و علم بیشتر است مسئولیت بیشتر است. یک آدمی که ضریب هوشی او پایین است مسئولیت او به اندازه کسی که هوش بالایی دارد نیست همانطور که کسی که قدرت اجتماعی و قدرت سیاسی ندارد با کسی این که این قدرت‌ها را دارد مسئولیت‌شان یکی نیست همان طور که مسئولیت فقیر و ثروتمند یکی نیست مسلمانی یعنی این، بگویی آنچه که دارم برای من نیست خداوند به من داده است امانت خداست من در برابر این امانت دو جور می‌توانم واکنش نشان بدهم طلبکار باشم یا احساس مسئولیت کنم. امین باشم این امانت است من امین باشم و به مسئولیت خود عمل کنم. خب یکی می‌شود شهریاری، یکی هم می‌شود آن آقایی که عرض کردم. جهان اسلام علم را به غرب داد برای این هزاران سند تاریخی وجود دارد. غرب وقتی جهان اسلام قدرت علمی و تکنولوژیک برتر جهان بود مانع گسترش علم نشد و مسلمانان به غرب و شرق عالم دادند چون پیامبر(ص) فرموده بود زکات علم نشر علم است همان‌طور که ثروتمند باید از ثروت خود زکات بدهد عالم باید از علم خود زکات بدهد و قدرتمند هم باید از قدرت خود زکات بدهد. زکات بدهد یعنی انحصار نه. انحصار ثروت و قدرت نه، انحصار علم و تکنولوژی نه. یعنی هدف من نیستم، هدف خدمت و رشد همه است. این‌ها در این 200- 300 سالی که به تدریج در قرن 19 و 20 مسلط شدند و به اوج رسیدند و مسلط کامل شدند از علم و تکنولوژی برای سلطه بر دیگران استفاده کردند برای غارت دیگران، تحقیر دیگران و انحصار. همین که تحریم می‌کند و مراقب است که دانشجوی ایرانی کدام رشته نباید بیاید، و اگر هم خودشان رسیدند باید برویم ترورشان کنیم این یعنی همین. این نگاه علمی به علم است؟ او می‌داند از طریق علم و تکنولوژی یک جایی ایستاده که بر بقیه مسلط شده است نمی‌خواهد رقیب پیدا کند و نمی‌خواهد این سلطه انحصاری بشکند و به همه هم گفته است که این نژاد ما می‌تواند بقیه نمی‌توانند ذات شما عقب مانده است نه توانستی نه می‌توانید نه خواهید توانست. منتهی چون بچه‌های ما می‌گویند امثال شهریاری گفت ما می‌توانیم و بعد هم نشان دادند که می‌توانند تحمل نمی‌کنند می‌آیند می‌زنند. شما وقتی برای یک ملتی مفید هستید که برای ترور همه‌تان برنامه می‌ریزند! اگر خواستند ترورتان کنند بدانید موفق هستید اگر دیدید حلوا حلوایتان می‌کنند به درد ملت‌تان نمی‌خورید. امیدواریم تا چند سال دیگر همه شما ... بله ببینیم ترور شدید و به شهادت رسیدید! شما الآن می‌بینید در مدینه فاضلة آن‌ها خودشان می‌گویند 60 میلیون آدم زیر خط فقر هستند! یعنی چه؟ جمعیت آمریکا مگر چند نفرند که 50 میلیون آن‌ها زیر خط فقر هستند؟! خب شما گفتید این مدینه فاضله است گفتید عدالت و اخلاق و آخرت و... همه این‌ها کشک است و دروغ است فقط دنیا و قدرت و ثروت، خب در این‌جا هم که آزمون بدی دادید. تازه همه این‌ها به قیمت صدها جنگ در دنیاست. به قیمت غارت بقیه ملت‌هاست. بنابراین اگر اهل دنیا هستید بدانید دنیا را باید بسازید، هزینه آن را باید بپردازید. اگر اهل آخرت هستید بدانید معیار داوری و قضاوت راجع به مسائل دوتا معیار است بر اس آن گزینه و معیارها آدم‌ها به مسلمان و غیر مسلمان تقسیم می‌شوند. یک آدمی که صاحب ثروت، قدرت یا علم است اگر به فکر فقرا و محرومین و مستضعفین کشورش و جهان هست این مسلمان است، اگر فقط به فکر خودش است که کجا ویلا داشته باشم کجا من را استخدام کنند ماشین چه داشته باشم؟ کی چی؟ همه این‌ها آخرش بخورد توی سرت. همه این‌ها روی همدیگر برای 30- 40 سال زندگی است که اصلاً تهش معلوم نیست چی هست؟ به چه قیمتی به دست می‌آید؟ لابلای آن چیست؟ این دو جور نگاه است. یک جور نگاه طرف بلند می‌شود از آمریکا و اروپا می‌آید می‌رود توی دهات سیستان، از آمریکا و انگلیس، بلند شده آمده رفته توی محروم‌ترین نقاط سیستان جایی که آب نبود چه برسد به پنکه و برق و... خدمت به خلق. یا می‌آمد توی جبهه، غواص،‌ خط مقدم توی جبهه می‌آمد آن هم جای خطرناکش. خیلی‌ها رفتند جبهه بعضی‌ها خط مقدم‌شان اهواز بود بعضی‌ها خطرناک‌ترین در نوک عملیات بودند، این‌ها الآن همه‌شان پرونده جبهه دارند همه می‌گویند ما جبهه بودیم راست هم می‌گویند همه جبهه بودند. خب یک آدمی این‌طوری. یک آدمی هم که از مرکز یک خانواده کاملاً به اصطلاح دینی و متدین بلند می‌شود می‌رود آن‌جا و به زن آمریکایی‌اش می‌گوید تو جلوی رفقای من باحجاب نیا من خجالت می‌کشم! این هم هست.

این بحث تمدنی دو نکته و دو بخش دارد. بخش اول: بحث معرفتی است و بخش دوم: بحث تاریخ تمدن است. نقطه شروع این‌جاست این اولی است – خواهش می‌کنم این را دقت کنید تا حالا من موعظه کردم بحث خودم از این‌جا شروع می‌شود – این تعریف آن‌ها از علم است، تعریف آن‌ها از دین است، تعریف آن‌ها از عقلانیت است، تعریف آن‌ها از شک است، تعریف آن‌ها از زندگی است، تعریف آن‌ها از تمدن است که جهانی شده، چون زورشان بیشتر است، قدرت بیشتر، تکنولوژی بیشتر. چه کسی باید این سد را بشکند؟ شماها. اگر از این نخبه الکی‌ها هستید نه نمی‌توانید بشکنید. اگر به لحاظ واقعی باشد و با همان ملاحظاتی که اول عرایضم گفتم آن وقت می‌توانید بشکنید آن وقت خواهید دید خطی که شماها بتوانید بشکنید از خطی که بچه‌های دوره ما خط فاو را شکستیم و از اروند رد شدیم این خط خطرناک‌تر مهم‌تر است. والله عقیده‌ام این است. با این که من یادم هست والفجر 8 شبی که وارد اروند شدیم می‌خواستیم خط را بشکنیم این طرف آب که لباس غواصی پوشیدیم بچه‌ها به سجده رفتند و بعد بلند شدند که وارد آب بشویم با هم صحبت می‌کردیم نظر همه بچه‌ها این بود که هیچ کدام ما آن طرف آب نمی‌رسیم ولی می‌رویم. و رفتیم رسیدیم فقط با یک شهید. ستون غواصی ما فقط یک شهید داد ما خط را شکستیم و آن طرف اروند رفتیم. ولی این خطی که شماها باید بشکنید - اگر راست بگویید – خطی را که شما و امثال شماها باید بشکنند به خدا از خط اروند هزار بار سخت‌تر و هزار بار مؤثر است چون این شروع یک تمدن جدید است،‌یک تمدن الهی نه مادی ولی با توجه به عالم ماده و با تصرف در عالم ماده.

این اختلاف دوم را تا آخر عمر یادتان باشد که بحث سر این است ریشه مباحث به منطق و معرفت‌شناسی برمی‌گردد، آیا معرفت و علم ممکن است یا نه؟ اگر هست معرفت چیست؟ تعریف علم چیست؟ تعریف یقین چیست؟ چند نوع علم داریم؟ چگونه به دست می‌آید؟ چقدر آسیب‌پذیرند؟ آسیب‌شناسی علم و آگاهی و معرفت. ذهن چطور استنباط منطقی می‌کند؟ ذهن چطور استدلال می‌کند؟ امکان علم و کاشفیت منطق در چه حد است و چرا؟ اختلافات از این‌جا شروع می‌شود مردم که عوام هستند ظاهر قضیه را می‌بیند، مثلاً می‌گوید که آقا چه فرقی دارد بالاخره باید یک روزی جاده را آسفالت کنیم، ماشین باید باشد، ساختمان‌ها مرتفع باشد، خیابان‌ها تمیز و شیک باشد، بیمارستان باشد، چه فرقی دارد، تمدن همین است این دیگر اسلامی و غیر اسلامی‌اش چیست؟ بالاخره بیمارستان و دانشگاه و کتابخانه و آسفالت و ماشین و هواپیما می‌خواهید یا نمی‌خواهید؟ بله یک دیدگاهی داریم که فکر می‌کند هرچه ساده‌تر دینی‌تر! این‌ها هستند. تکنولوژی ذاتاً سکولار است، علم ذاتاً سکولار است. اصلاً این ذات تکنولوژی کجا هست که ذاتش سکولار است! چون پدیدآورندگان آن سکولار بودند کل محصولات تکنولوژیک سکولاریستی است یعنی چه؟ اصلاً مگر در فرهنگ اسلامی کسی به پدیدآورندگان کاری دارد؟ در فرهنگ اسلامی راجع به مفاهیم و ابزارها، هم مفاهیم و هم ابزار نگاه می‌کنند ببینند ا ین مفاهیم و این ابزارها در راستای ارزش‌های اسلامی هست یا نیست؟ بعد حکم می‌کنند این جائز است یا جائز نیست؟ تازه اگر ثابت کردی یک تکنولوژی خاصی فرهنگ خودش را بطور قطعی می‌آورد و تحمیل می‌کند و در اخلاق و رفتار و عقاید تو تأثیر می‌گذارد. باز این‌جا جای سؤال است که این تأثیر ذاتی است یا عَرَضی است؟ اگر به این نتیجه رسیدید که ذاتی است در واقع به این نتیجه رسیدید که این از جمله ابزاری است که به قول فقهاء فقط منافع محرّمه دارد یعنی فقط محصول حرام از آن می‌آید آن وقت حرام می‌شود. نه به خاطر تکنولوژی بودن آن. اگر محصولات دوجانبه دارد و دو بُعدی است باز فقها گفتند ذاتاً حلال است و استفاده حرام حرام است. اگر می‌گویی الآن در این شرایط من نمی‌توانم از این استفاده حلال بکنم خب به عنوان ثانوی حرام می‌شود. اصلاً قضیه خیلی روشن است. بله یک عده هستند می‌گویند اگر ما بتوانیم مدام دنده عقب در تاریخ برویم هرچه دنده‌عقب برویم دینی‌تر می‌شویم. مثلاً اگر می‌شود هیچی تکنولوژی نباشد این دینی است، زندگی هرچه ساده‌تر، هرچه روستایی‌تر، هرچه به کوه‌ها و بیانان‌ها و جنگل‌ها پناه ببریم این دینی‌تر است! ما چنین چیزی در فرهنگ اسلامی نداریم. هرکس ادعا دارد که دارد ما ندیدیم بیاید به ما نشان بدهد. ما این همه روی آیات و روایات وقت گذاشتیم هرچه نگاه می‌کنیم ما اصلاً چنین مفاهیمی در اسلام ندیدیم. بله انزوا، خودآگاهی، مبارزه با غفلت، همه این‌ها در ارزش‌های اسلامی هست اما این‌ها تفاوت نمی‌کند که شما در روستایی یا در شهری؟ بله یک جاهایی هم سختی و آسانی دارد این‌ها دیگر بستگی به مدیریت شما دارد. شما که نباید در تکنولوژی و تمدن منفعلانه برخورد کنید که او بر تو تحمیل کند. یک مؤمن، فرد مؤمن، جامعه ایمانی با مفاهیم با واقعیت‌ها فاعلانه و فعالانه برخورد می‌کند نه منفعلانه. اگر تو در برابر ماشین منفعل شدی در روستا هم باشی جلوی اسب و خر منفعلی! مثل این که بگوییم در یک جامعه ابتدایی کمتر گناه می‌شده تا توی جامعه شهری، بر چه اساسی این را می‌گویی؟ خب همین گناهانی که الآن جزو کثیف‌ترین گناهان است که می‌گویند در بعضی از کشورهای مغرب همجنس‌بازی و لواط است که دارد هم ارزش می‌شود و هم قانونی می‌شود خب همه این‌ها را قرآن جزو قدیمی‌ترین تمدن‌ها نام می‌برد که از قوم لوط و... هست. تمام این مفاسدی که هست همیشه بوده، ابزار هم امکان گناه را بیشتر کرده، امکان ثواب را هم بیشتر کرده است. بله، سینمای دینی سخت است اما این که سینما ذاتاً غیر دینی و سکولار است یعنی چی؟ سینمای دینی ساختن سخت است آن هم در این شرایطی که سینما هم ابزار است هم مفاهیم آن در اختیار آن‌هاست یعنی جبهه کفر قوی است ما تازه‌کار و ضعیف هستیم. اصل مسئله، داشتم این را عرض می‌کردم یکی می‌گوید اختلافات حقوق بشری، اختلاف سر اخلاق، اختلاف بر سر تکنولوژی، اختلاف بر سر چه و چه، همه این‌ها هست بخشی از این اختلافات باید روشن بشود که کدام‌ها سوء تفاهم است؟ صورت مسئله درست مطرح نشده است به یک کسانی یک چیزهایی نسبت داده می‌شود که اصلاً مدرک تدارد. این یک. دوم این که، باید روشن بشود که کجاها تفاهم هست کجاها نیست، و سوم که از همه مهمتر است، روشن شود که نقاط عزیمت این اختلاف کجاست؟ چرا در یک تمدنی یک برخورد حیوانی با علم و تکنولوژی می‌شود و به ابزار سلطه بر کل بشریت و غارت و جنگ و جنایت می‌شود، رفتن در حریم خصوصی افراد و... در یک تمدنی همه این‌ها به نفع بشر باید استفاده بشود. تفاوت‌ها از کجا نشأت می‌گیرد؟ تفاوت برمی‌گردد به نگاه حقوق بشر و نگاه به اخلاق. آن برمی‌گردد به نگاه به سعادت و شقاوت و تعریف انسان. اختلاف در تعریف انسان و هستی برمی‌گردد به اختلاف در معرفت‌شناسی. کدام معرفت‌ها را معتبر می‌دانید و کدام‌ها را معتبر نمی‌دانید.

یکی از حضار: بسم‌الله الرحمن الرحیم. در یکی از سخنرانی‌هایتان شما گفته بودید که تغییرات بین‌المللی که در بعضی از کشورها ظرف 20 سال انجام شده در کشور ما ظرف 12 سال انجام می‌شود. اگر ما مولفه‌های قدرت و علم را طی کنیم و آن خطی که گفتید آن خط را بشکنیم ما سیستم داخلی کشورمان مشکل دارد ما باید اول خط داخلی خودمان را بشکنیم تا به پیشرفت برسیم یا باید با خط خارجی‌ها الآن مقابله کنیم تا بعد به پیشرفت برسیم؟

جواب استاد: هر دویش را باید بشکنید. اصلاً تا خط داخلی را نشکنید خط خارج را هم نمی‌توانید بشکنید.

همان: این را باید بچه‌های جوان بشکنند یا قدیمی‌ها که این خط را بوجود آوردند؟

جواب استاد: قدیمی‌ها زوارشان در رفت دیگر کار جدیدی‌هاست! ببینید این نسل قبل از شما، اولاً این که مدام می‌گویند نسل قبلی یک طوری دیگری بوده و نسل جدید یک جور دیگر! نسل قبلی هم مالی نبود! طرف ملانصرالدین آمد بپرد گفت ای جوانی کجایی یاد بخیر! گفت جوانی‌هایت هم مالی نبودی. بعضی‌ها فکر می‌کنند نسل قبل، همه انسان‌ها وارسته، فداکار بودند نخیر آقا. آن نسل هم مثل همین نسل بود. به شرط این که به کسی نگویید آن موقع هم یک اقلیتی در صحنه فداکاری می‌کردند اکثریت تماشا می‌کردند بعضی‌ها فکر می‌کنند نسل قبل در جبهه‌ها همه مشغول نماز شب و جهاد بودند، نه آقا، اکثراً اهل این کارها نبودند دنبال دختر بازی‌اش بود، دنبال مدرکش بود، دنبال پول بود، دنبال زندگی‌اش بود، اصلاً دنبال این کارها نبودند. توی هر فامیلی، شما بروید از فامیل‌های خودتان بپرسید توی هر فامیلی دو – سه تا خانواده بودند که این‌‌ها در انقلاب و جنگ فداکاری می‌کردند بقیه هم تماشاچی بودند. یک عده مسخره می‌کردند و یک عده هم منتظر بودند به قول قرآن که می‌فرماید یک عده منتظرند که ببینند اگر مؤمنین پیروز شدند می‌آیند می‌گویند تقبل‌الله دل ما هم با شما بود به‌به توفیق نداشتیم! اگر شکست خوردید می‌آیند به شما می‌گویند نگفتیم نروید! قرآن این را صریح می‌فرماید. این‌ها همین‌جور بودند. به شما بگویم نسل قبل هم، این بچه‌هایی که فداکاری کردند، خط شکستند، اکثریت نبودند اقلیت بودند. اکثریت همیشه با مفت‌خورهاست. ملت شریف ایران هم، مدام می‌گویند ملت شریف ایران، ملت شریف ایران، ملت خیلی شریف است ولی همه ملت شریف ایران در صحنه نبودند یک اقلیتی از ملت شریف ایران بودند، اکثر ملت شریف ایران تماشاچی تشریف داشتند. هم در انقلاب و هم در جنگ، بعداً هم همین‌طور است،‌ الآن هم همین‌طور است. ملت شریف ایران یک ملت نیست صدتا ملت است. ما در ملت شریف ایران آدم‌های مفت‌خور داریم، آدم‌های زحمت‌کش داریم. آدم دین‌دار داریم جزو ملت شریف ایران است آدم بی‌دین هم داریم. مثل همه ملت‌ها، یک ترکیبی است از آدم‌های درست و آدم‌های مشکل‌دار. بنابراین نسل قبل، آن عده‌ای که در صحنه بودند – این را به شما بگویم – یک پایش در دانشگاه یا در حوزه بود و یک پایش جبهه بود. ما خیلی از رفقا داشتیم که می‌آمد جبهه توی عملیات مجروح می‌شد با عصا سر درسش می‌رفت حوزه یا دانشگاه. جالب است آن‌جا در درسش هم باز بهترین نمره‌ها را می‌گرفت. بعد متلک می‌شنید هم توی دانشگاه و هم توی حوزه. بنده طلبه بودم توی حوزه،‌ از این که جبهه رفتم با عصا برگشتم توی درس، بعضی از رفقای طلبه ما من را مسخره‌ام می‌کردند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha